بوعلی اندر غبار ناقه گم


دست رومی پردهٔ محمل گرفت

این فرو تر رفت و تا گوهر رسید


آن بگردابی چو خس منزل گرفت

حق اگر سوزی ندارد حکمت است


شعر میگردد چو سوز از دل گرفت